تجربه استخر رفتن
پسرم دیروز با بابا برای اولین بار رفتی استخر .اولش فکر می کردم می ترسی و نگرانت بودم
موقع رفتن هم کلی به بابا سفارش کردم که تورا خدا مواظبش باش ...
ولی بابایی گفت که خیلی خوشت اومده بوده و اصلا نترسیدی و نمیخواستی تو قسمت بچه ها
بری و میخواستی بیای تو قسمت پر عمق .....پسرم یواش یواش....عجله نکن
فقط بابایی می گفت
دم در سونا یه دفعه جیغ بلندی کشیدی و ترسیده بودی .فکر کنم از بخارایی که او نجا بوده
ترسیدی ............ چراااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی اومده بودی خونه هم می گفتی میخوام بازم برم و برام تعریف کردی که پریدم تو اب و
دستامو تکون دادم .
بابایی هم قول داده هر هفته شما را ببره هرچند که می گفت باید همش حواسم بهش باشه
و دیگه خودم نمی تونم به شنا برسم........
اینم از تجربه اولین استخر رفتن و شنای شما .... امیدوارم یه روز شناگر ماهری بشی.