امتحان دکترا
سلام حسین عزیزم
الان که این پست را می نویسم بابایی مشغول امتحان دکتراست.
اخه امروز امتحان دکترا بر گزار میشه و بابایی بعد از چند سال امسال
تصمیم گرفت دکترا شرکت کنه.البته به قول خود بابایی امسال فقط برای
اینکه تو ی فضای امتحان قرار بگیره و به نوعی با سوالات اشنا بشه شرکت
کرده و امیدی به قبول شدن نداره چون اصلا چیزی نخونده.البته حق داره اخه
بابایی از صبح تا اخر شب سر کاره و اینقدر کارش فشرده است که دیگه وقتی برای
درس خوندن نداره . صبح که میخواست بره کلی باهاش شوخی کردم و بهش امید دادم
که من می دونم تو می تونی
که دیگه خندش گرفته بود.
.اخه بابایی لیسانس و فوقش را در
یکی از بهترین دانشگاهها گذرونده و همیشه تو تحصیلاتش موفق بوده.
وقتی بابایی اومد خواستگاری من قرار بود چند روز بعدش از پایان نامش دفاع کنه.اون موقع هم
درس میخوند هم کار می کرد.
من تو جشن فارغ التحصیلی بابا هم شرکت کردم.خیلی عالی بود .
از اون موقع تا حالا بابایی قصد داشته امتحان دکترا شرکت کنه ولی کار و زندگی
به اون این فرصت ارزشمند را نداده تا امسال که دیگه خدا خواست و امروز بعد از گذشت
چندین سال اون شرکت کرد.
صبح که بابایی داشت می رفت چند تا مداد و پاک کن و تراش اماده کرده بود با دیدن اونا
یاد روزی که میخواستم برم کنکور بدم افتادم
وای چه استرسی داشتم.
برای بابا ارزوی موفقیت می کنم خدایا کمکش کن.
اینم یه عکس از امروز صبح که شما خواب بودی .قربونت برم گلم چقدر ناز و معصوم میشین
شما بچه ها وقتی خوابین.