حسینحسین، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

پسر مهربون من...

افرینش کودک(قسمت دوم)

1389/12/22 21:09
نویسنده : مامان
452 بازدید
اشتراک گذاری

افرینش کودک(قسمت دوم)

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

روزهای زن در هجران مرد به سختی میگذشت

و شب هایش بی همهمه و هیاهو به پگاه می رسید.

تا اینکه یک روز

زن مثل همیشه به تنهایی در مزرعه به گردش پرداخت

نگاهش به لانه کبوتران افتاد.

کبوتر ماده ای را دید که دانه های یافته را از نهان چینه دان خویش با عشقی ژرف در دهان

جوجه هایش می نهاد و کبوتر نر که از ساقه های گندم  اشیان را استوار میساخت.

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

زن با حیرت به جوجه ها نگاه کرد و با خود اندیشید

خدایا این چیست؟

چقدر زیباست!

پنداری همان کبوتر است اما اندکی کوچکتر!

خدایا چقدر خواستنی است!

چه خوب بود اگر ما هم چنین موجودی داشتیم!

یک انسان کامل اما کوچک!

با دستانی کوچک و ظریف

نگاهی گرم و لطیف

واندامی خواستنی!

وای خدای من چقدر دوست داشتنی است!   بقیه در ادامه مطلب

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

روزهای زن در هجران مرد به سختی میگذشت

و شب هایش بی همهمه و هیاهو به پگاه می رسید.

تا اینکه یک روز

زن مثل همیشه به تنهایی در مزرعه به گردش پرداخت

نگاهش به لانه کبوتران افتاد.

کبوتر ماده ای را دید که دانه های یافته را از نهان چینه دان خویش با عشقی ژرف در دهان

جوجه هایش می نهاد و کبوتر نر که از ساقه های گندم  اشیان را استوار میساخت.

زن با حیرت به جوجه ها نگاه کرد و با خود اندیشید

خدایا این چیست؟

چقدر زیباست!

پنداری همان کبوتر است اما اندکی کوچکتر!

خدایا چقدر خواستنی است!

چه خوب بود اگر ما هم چنین موجودی داشتیم!

یک انسان کامل اما کوچک!

با دستانی کوچک و ظریف

نگاهی گرم و لطیف

واندامی خواستنی!

وای خدای من چقدر دوست داشتنی است!

اشک پایش را از گلیم چشم زن بیرون کشید

و بر گونه های لغزانش غلطید.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

زن با نگاهی خیس رو به اسمان کرد و با لحنی خواهشناک گفت:

خدایا می شود که ما هم چنین عزیزی داشته باشیم؟

و خداوند که همیشه اشک بندگانش را لبیک می گفت

یه فکر فرو رفت و در دل ابر اندیشه یه تفکر نشست.

پگاه فردا رسید...تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

خداوند فرشتگان را فرا خواند و گفت:

میخواهم برای انسان این نخستین زوج موجودی بیافرینم.

موجودی مانند ان کبوتران...

نگاه فرشتگان به اشیانه کبوتران رفت

بی درنگ لبخند بر لبانشان نشست

شعفناک و ناشکیب از خداوند پرسیدند:((نامش چیست؟))

خداوند لختی اندیشید و گفت:

نامش ...نامش...

اری نامش با

                      ((ک)) اغاز می شود

                تا

                (ک)کوچ تنهاییشان گردد.

               (و) وام دارشان به زندگی نماید.

               (د) دیدار عشق را معنا باشد.

               (ک) کبوتر اشیانه شان گردد.

                (کودک)!

                             اری کودک!

هلهله فرشتگان به عرش می رسید

و زن و مرد با نگاهی خیس اشک شوق

    به اسمان می نگریستند.

نه ماه و نه روز گذشت...تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

به ناگه گریه نوزادی

اشک فرشتگان را سرریز کرد                      تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net      

و لبخند شوق بر لبان خداوند نشاند

و خداوند

دستی بر هم زد و به شعف گفت:

((احسنت کودک هم به دنیا امد!))

ان گاه نگاهی به کلبه کرد و زن را دید که کودک خویش را با همه حضور وسیع عشق در

اغوش می فشرد.(ادامه در پست بعد)      

                          تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

محمد گیان
23 اسفند 89 10:21
سلام به خاله و حسین جان دستت درد نکند واقعا مطالب جالب و قشنگیه


سلام عزیزم .لطف داری.
سارا
23 اسفند 89 10:30
خیلی قشنگ بود عزیزم ممنون
سارا
23 اسفند 89 10:32
خانمی حسین جون اندازه طاهای منه می شه بگی چه مهارتهایی داره ببخشید اگه دوست داری بگو آخه می خوام بدونم طاها در چه وضعیتی؟


حسین نقاشی را در حد کوه و خورشید و ادم میکشه.7 تا شعر بلده.3 تا سوره بلده.پازل 3 تیکه
را هم می چینه.با قیچی کاغذ میچینه.دیگه اینکه
توپی که به طرفش پرت میشه را خیلی راحت میگیره کلا کارهایی که با توپ باشه را خوب انجام میده.دوچرخه سواری میکنه.دیگه یادم نمیاد عزیزم. راستش من هم نمیدونم این باید چه مهارتهایی باید تو این سن داشته باشن. ولی هرچه بتونم براش بازیهای فکری که مربوط به سنش باشه گرفتم.کتاب هم براش زیاد میخونم.
خودش هم خیلی کتاب دوست داره.

مامان فرشته
24 اسفند 89 15:23
دستت درد نکنه عزیزممممممممممم عالی بود ممنون و بوسسسسسسس


خواهش میکنم خانمی
سارا
25 اسفند 89 10:44
سلام عزیزم مهارتهتش خیلی خوبه من هر کار می کنم نمی تونم درست قلم دست گرفتن رو یاد طاها بدم تا نقاشی بکشه چه جوری این کارو کردی؟


سلام سارا جون.من یه چند دفعه ای بهش فقط
گفتم. ولی به مرور خودش یاد گرفت.بهتره فقط خودتون مداد دست بگیرین و براش نقاشی بکشین.مثلا مداد زرد را بردارین و بگین بیا میخوام
خورشید بکشم. بعد خودتون بکشین تا طاها ببینه.
مطمئنا با تکرار یاد میگیره.با دیدن شما که چیزی مینویسین یا میکشین بهتر یاد میگیره .منم خیلی
این کارو کردم.