مهد کودک (2 )
سلام به پسر قندعسلم
دیروز رفتیم مهد کودک و بقیه مدارک یعنی عکس و کپی شناسنامه و کارت واکسن و
چکها را و ... را بردیم و تکمیل پرونده کردیم. انشاا... از اول مهر دیگه حسین
باید هر روز بره مهدکودک...هرچند که برای مامان سخته دوری از پسرش...اخه
هروز پیشم بودی ...با هم کلی سر و کله میزدیم...حالا یه دفه از صبح ساعت 8 تا 12
مامانی تو خونه تنها میشه ولی خوب باید عادت کنم و
خودمو با یه کاری سرگرم کنم تا جای خالیش برام حس نشه.
لباس مهد کودکش را هم دیروز خود مهد بهمون داد ...یه پیرهن و شلوار و یک روپوش
برای کارهای سفال و ابرنگ ...
عکس حسین با لباس مهدش..
وای که چقدر تو این لباس دلم برات ضعف رفت...یه دفه حس کردم خیلی
بزرگتر شدی.یاد گذشته و اینده باهم افتادم.اینکه چقدر زمان زود میگذره و
شما بچه های ما زود بزرگ میشید.
عزیزدلم دوستت دارم یه عالمههههههههههههههههههه