حسینحسین، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

پسر مهربون من...

حکایت هزینه عشق

1390/4/11 10:37
نویسنده : مامان
602 بازدید
اشتراک گذاری

 زیبا

شبی پسرک کوچک نزد مادرش رفت که در اشپزخانه شام درست

می کرد و کاغذی را به او داد.مادرش دستش را با دستمال خشک

کرد و کاغذ را به شرح زیر خواند:

* بابت تمیز کردن اتاقم                   4000 ریال

*بابت تمیز کردن اشپزخانه              3000 ریال

*بابت خرید کردن برای شما           4000 ریال

*بابت بردن سطل زباله                 2000 ریال

* بابت دریافت کارنامه قبولی        5000 ریال 

جمع بدهکاری شما                 18000 ریال

زیبا

مادر با تبسمی برلب ... کاغذ را برداشت و پشت ان نوشت :

*بابت نه ماهی که تو را حامله بودم ... حساب نمیکنم ...مجانی

*بابت تمام شبهایی که بیدار نشستم و از تو پرستاری کردم و

برایت دعا خواندم ... حساب نمیکنم ...مجانی

*بابت تمام زحمات و اشک هایی که در این سالها باعثشان

تو بودی... حساب نمیکنم ...مجانی

* بابت استحمام و شستشو ...حساب نمیکنم ...مجانی

*بابت تمام شب هایی که با هراس گذراندم و نگرانی هایی

که در پیش دارم ... حساب نمیکنم ... مجانی

* بابت اسباب بازیها و غذا و لباسهایی که برایت خریدم

حساب نمیکنم ... مجانی

*وقتی تمام اینها را با هم جمع کنی ..کل هزینه عشق

واقعی را حساب نمیکنم ... مجانی

 زیبا

پسرک وقتی صورتحساب مادرش را خواند چشمانش

پر از اشک شد و در چشمان مادرش نگاه کرد و گفت:

(( مادر خیلی دوستت دارم))

سپس مداد را برداشت و با حروف درشت نوشت:

(( تمام و کمال پرداخت شد))

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

محمد گیان
11 تیر 90 12:10
سلام خاله سلام حسین جان خوبین
باز هم مطلب زیبای گذاشتی خیلی خیلی ممنون


سلام خانومی
ممنون عزیزمممم
مامان آريا
11 تیر 90 14:36
سلام عزيزم خيلي مطلب خوب و قشنگي بود واقعا" به دلم نشست خيلي قشنگ بود
حسين كوچولوي من هم از طرف خاله ببوسيد


سلام ممنون
مامان و بابای محمد
11 تیر 90 18:18
سلام
واقعاً جالب بود، امیدوارم تمام مادران یه روز تو بهشت برای بچه هاشون وبلاگ بنویسند
از اینکه به وبلاگمون سرزدید ممنون، بازم منتظرتون هسیم و با افتخار لینکتون کردم
از طرف من آقا حسین گلم رو هم گاز بگیرید


سلامممممممم
ممنون
نازنین نرگس نفس مامان
11 تیر 90 20:33
زیبا بود
مامان ماهان
11 تیر 90 23:57
سلام عزیزم خیلی زیبا و دلنشین بود ممنون
شيرين مامان نيما
12 تیر 90 8:55
سلام چقدر درام و قشنگ بود
نسترن
12 تیر 90 9:28
سلام خانومی. ممنونم. ارزش فداکاریهای یک مادر رو فقط مادر می فهمه
مامان آريا
12 تیر 90 11:04
بوس براي حسين خاله
مامان حسنی
12 تیر 90 11:35
سلام مامان حسین جون عزیز مطلبتون خیلی قشنگ بود نمی دونم چرا اشکم دراومد خوش وخرم باشین
مامان مسیح
12 تیر 90 12:50
مطلب خیلی قشنگی بووووود حسین جون رو از طرفم.... 1000 تا بوووووس کنین... خوشگل خاله
مامان فرشته
12 تیر 90 23:22
سلام عزیز دلم خوبی ؟ وای خیلی قشنگ بود ممنون بووووووووسسسسسسسسس
محمد گیان
13 تیر 90 16:10
سلام خوبین


سلامممممممممم
ممنون
شکوه مامان ارمیا
13 تیر 90 16:22
مثل همیشه زیبا
مامان تربچه
13 تیر 90 19:05
سه نور آمد به عالم پر ز احساس معطر هر سه از عطر گل یاس سه نور تابناک آسمانی حسین بن علی ، سجاد و عباس دوست گلم، عیدت مبارک التماس دعا
مامان آنیسا
14 تیر 90 1:38
سلام مامان خوب حسین وحسین عزیزم ما مسافرت بودیم رفته بودیم اصفهان جای شما خالی .تازه برگشتیم وفعلا مشغول مرتب کردن خونه ایم ممنونم که به من وآنیسا سرزدین حسین گلمو ببوس
مامان آريا
14 تیر 90 12:01
سلام عزيزم گل پسرم حسين خوبه ببوسينش
شهرزاد مامان صدرا کوچولوی قهرمان
14 تیر 90 18:48
سلام مامان مطلبتون خیلی قشنگ و پر احساس بود خیلی خوشم اومد.کاش همه ما بتونیم یه همچین عکس العملی به بچه هامون نشون بدیم و اینقدر قشنگ برخورد کنیم حسین عزیزمو ببوسید خیلی ماه شده ماشاا... موفق باشید دوستتون دارم
مامان سید ابوالفضل
15 تیر 90 11:48
خیلی زیبا نوشتی عزیزم
آزاده
15 تیر 90 12:01
سلام عزیزم / وای چقدر جالب بود راست گفتی همش مجانی و پیشکش سلامتی و شادی بچه هامون