حسینحسین، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پسر مهربون من...

دلنوشته...

1390/4/3 1:32
نویسنده : مامان
627 بازدید
اشتراک گذاری

زیبا

حسین عزیزم...پسر عزیزم...هرروز که می گذرد تو بزرگ و بزرگ تر میشوی.

بزرگ شدنت با دیدن عکسهای گذشته ات برایم محسوس تر و محسوس تر

میشوند.انگار همین دیروز بود که دکتر تو بیمارستان بهم گفت ...عزیزم پسرت

به دنیا اومد ...مبارکه...و من تنها چیزی که پرسیدم این بود که خانوم دکتر

سالمه ؟؟؟؟و دکتر در جواب گفت:سالم سالم...و بعد با خیالی اسوده بعد از نه ماه

تحمل رنج شیرین از هوش رفتم و وقتی به هوش امدم تو را در اغوشم دیدم.

و اکنون 3 سال و اندیست که تو مهمان خانه ما شده ای.زیبا

گاه فکر می کنم چگونه چندین سال بدون تو زندگی کردیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بدون سر و صداهایت...شیطنت هات...حرفای شیرین...خنده ها و گریه هات.

زیبا

                   عکس

زیبا

عزیزدلم عاشقانه دوستت داریم.زیبا

اگه مامان خوبی نبودم...کوتاهی کردم...عصبانی شدم...دعوات کردم...منو ببخش.

 

                

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

مامان ماهان
1 تیر 90 22:37
ای جان ......... واقعا راست گفتی عزیزم اینقدر سرگرم کار و زندگی میشیم که گذر ایام و متوجه نمیشیم و باورمون نمیشه که گل پسرمون بزرگ شده دوست جونم خدا حفظش کنه چه پسر خوب و مهربونیه بوسسسسسسسسسسس راستی عزیزم بعضی وقتا دعوا کردن هم لازمه دیگه.......
زينب عشق مامان و بابا
2 تیر 90 10:39
سلام خوب هستيد؟حسين جان خوبه؟ همه ني ني ها و گل دختر و آقا پسرا ميدونن كه پدر و مادر مهربونترين آدم تو زندگيشونند پس اگه يه وقت دعواشون ميكنند يا چيزي بهشون ميگند فقط از روي عشق و بس.شاد شاد باشيد
مامان فرشته
2 تیر 90 10:43
سلام عزیز دلم خدا برات حفظش کنه صدیق جونم کاملاً مشخصه که پسر خیلی خوبیه من که ندیده عاشقشم چه برسه به شما که مامانش هستی از طرف من ببوسش
مامان سید ابوالفضل
3 تیر 90 1:48
سلام گلم خدا براتون نگهش داره ولی بعضی وقتا دعوا کردن برای تربیت بچه لازمه دیگه ما که بدیشونو نمی خوایم
مامان حسنی
3 تیر 90 16:04
سلام مامان مهربون چشم به هم بذاری انشالله دومادیشو ببینی زمان مثل برق وبادمیگذره الهی به خوشی وسلامتی بگذره
ازاینکه تنهامون نمی ذارید وبه ما سرمیزنین خخخیییلللییی ممنون خوشحالمون میکنید


خواهش میکنم عزیزم
مامان محمدمعین
3 تیر 90 20:41
سلام خانومی ؟ حالتون چطوره ؟ امیدوارم همیشه در کنار خانواده خوش و خرم باشی ماشالله حسین جون بزرگتر میشه چقدر ناز میشه ببوسی
مامان نازدونه ها
3 تیر 90 20:56
ای جون دلم با این دلنوشته ت انشالا خدا برات نگهش داره ومیبوسم مهمون کوچولوی قلبت رو
مامان فرشته
4 تیر 90 1:41
بوس بوس
آزاده
4 تیر 90 11:36
سلام ... ماشالا چه آقایی شده این گل پسر ... ایشالا همیشه سالم باشه
مامان فرشته
4 تیر 90 12:52
مامان مسیح
5 تیر 90 2:07
عزیزم...خیلی خیلی ممنونم که احوال پرس پسمله منی... خاله ی مهربون خدا رو شکر خیلی بهتر شده بازم ممنون.... حسین جونمو بوووووووس کن از طرفه من
شيرين مامان نيما
6 تیر 90 10:25
سلام خانومي ما اومديم براي عرض ادب والا تو دنياي نت نبوديم گل پسر رو ببوس


سلام شیرین جون
ممنون چه عجب ازین طرفا.؟؟؟
محمد گیان
6 تیر 90 14:41
سلام خاله جان خیلی زیبا و با احساس نوشتی انشالله که همیشه سالم و سرحال باشین