حسینحسین، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

پسر مهربون من...

وقتی وبلاگ بابایی ونسی رو دیدم.....

1389/11/25 11:17
نویسنده : مامان
480 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام مامانی

امروزوقتی وبلاگ بابایی ونسی را باز کردم وفهمیدم که مامان نسی فوت کرده اونم تو

زمانی که نسی بیشترین نیاز را به مامانش داره خیلی خیلی ناراحت شدم واشک تو

چشمام جمع شد . ای کاش هیچ بچه ای بی مادر وپدر نشه.الان که تو این نوشته را

میخونی تو و نسی(نسترن)بزرگ شدین.امیدوارم بابایی نسی جای مامانش را براش

پر کنه.و امیدوارم که تو و نسی و همه بچه ها خوشبخت باشین .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

بابای نسی
25 بهمن 89 12:16
سلام حسین عزیز.. از مامانت ممنون که به ما سر میزنن و بهمون لطف دارن.. خب دیگه،مرگ و زندگی ما آدما دست خودمون نیست.. درسته که نسی هیچوقت مادرشو ندید و بوشو حس نکرد،درسته که مامانش هیچوقت نتونست نسی رو تو آغوش بگیره و این بزرگترین آرزوش بود....اما...هنوزم چیزایی هست که بشه بهشون دلخوش بود..من هنوز نسی رو دارم و اونم منو..و ما خوشبختیم و شادیم چون میدونیم شادی ما مادرشو شاد خواهد کرد... تو هم باید پسر خوبی باشی و مامان و باباتو اذیت نکنی و کاری کنی که همیشه لبخند رو به لباشون بیاری..باید مرد بشی و هوای اونارو داشته باشی..قدرشونو بدون پسر گلم... میبوسمت.. از طرف نسی و باباییش