بوی بهار
سلام قند عسلم
این روزهای اخر سال90 دارن تند تند میرن تا جای خودشون را به روزای بهاری سال جدید بدن.انگار پشت سرشون گذاشتن.همه جا شمارش معکوس تا اومدن سال جدید شروع شده.هرجا را نگاه میکنی یه جنب و جوش قشنگی می بینی .بوی بهار داره میاد .بوی شب بو ها ادمو مست می کنه.امشب که درو باز کردم تا برم تو پارکینگ توی راه پله ها بوی شب بو پیچیده بود .همه خرید می کنن.خونه تکونی می کنن و خلاصه همه خودشون را اماده رسیدن فصل نو میکنن.منم ماه اسفند و شور و شوقش برای عید را خیلی دوست دارم ولی راستش از خود عید خوشم نمیاد مخصوصا از اون دید و بازدیدهای مسخرش که باید روزی چند بار بریم مهمونی و اونم مهمونیهای تکراری و بی مزه .خیلی ها نظر منو دارن ولی خوب چه میشه کرد .اینم یه سنته.خوب بگذریم...
منم این روزا مشغول خونه تکونی بودم .3 هفته است که مشغولم و البته خودمو اذیت نکردم و خیلی اروم و سر حوصله .بابایی فقط تو پاک کردن شیشه ها و خونه تکونی اتاق حسین کمکم کرد و همونم خیلی خوبه .دستش درد نکنه.چون بنده خدا سرش خیلی شلوغه و بیشتر از این هم نمیرسه.
چند روزی هم با خاله الهه به خرید اختصاص دادیم و برای حسین و نرگس لباس خریدیم .
پنجشنبه تو مهد حسین جان جشن نوروز برگزار میشه .جمعه هم جشن عقد علی جونه (پسر داداشم).
بهشون تبریک میگم و برای علی جون و پرستو جون ارزوی خوشبختی می کنم.
هفت سین مهد
ارزو دارم نوروز ی که پیش رو دارید
آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید.