حسینحسین، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

پسر مهربون من...

حسین در پارک بادی

سلام عزیز دلم دیروز بالاخره فرصت شد که ما شما رو ببریم پارک بادی. هرچی سرسره بادی اونجا بود از کوتاه و بلند ازش رفتی بالا و اومدی پایین و کلی کیف و حال کردی.چند دفعه به بابایی گفتم کاش میشد منم میرفتم اخه زمون بچگی ما از این سرسره بادیها نبود. پسرم از خوشحالی و خنده های تو من و بابایی هم شاد بودیم . وقتی شما بچه ها شاد باشین ما هم شادیم .به نظرم هیچ چیزی تو دنیا بهتر از این نیست که ببینی بچه ات شاده و می خنده و از زندگیش لذت میبره. ای همه وجود من     نبود تو نبود من چند تا عکس هم از خاطره دیروز میذارم تا خاطره دیروز زیباتر و ماندگارتر بشه.        ...
31 ارديبهشت 1390

بعدا عزیزم بعدا

مراقب باشیم به حسرت و پشیمانی ((الینوز نیوبرن)) در مورد کودکش دچار نشویم پای صحبت او می نشینیم تا علت حسرتش را بدانیم . او می گوید: تمام روز دستهایم بند بود سرم گیج و پایم در بند بود وقت زیادی نداشتم که با تو بازی کنم لحظاتم را تنها با تو باشم و با تو دمسازی کنم باید لباسهایت را می شستم و تمیز می کردم باید خیاطی می کردم و فکر غذایی لذیذ می کردم برای همین وقتی کتاب قصه ات را می آوردی تا در لذت خواندن آن مرا هم سهیم کنی چاره ای نداشتم جز اینکه بگویم:((بعدا عزیزم بعدا)) شب ها که به بالینت می آمدم لحافت را مرتب می کردم و به دعایت گوش می کردم چراغ را خاموش می کردم و پاورچین پاورچین از ات...
24 ارديبهشت 1390

تجربه استخر رفتن

                      پسرم دیروز با بابا برای اولین بار رفتی استخر .اولش فکر می کردم می ترسی و نگرانت بودم موقع رفتن هم کلی به بابا سفارش کردم که تورا خدا مواظبش باش ... ولی بابایی گفت که خیلی خوشت اومده بوده و اصلا نترسیدی و نمیخواستی تو قسمت بچه ها بری و میخواستی بیای تو قسمت پر عمق .....پسرم یواش یواش....عجله نکن فقط بابایی می گفت دم در سونا یه دفعه جیغ بلندی کشیدی و ترسیده بودی .فکر کنم از بخارایی که او نجا بوده ترسیدی ............ چراااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وقتی اومده بودی خونه هم می گفتی میخوام بازم بر...
20 ارديبهشت 1390

حسین و مامان جون

سلام قند عسلم دیشب مامان جون (مامان بابا) اومدن خونه ما و از اونجایی که تو  عادت داری هرکی میاد خونمون را به بازی بگیر ی اسباب بازیهاتو میاوردی و می گفتی با من بازی کن. موقع خواب هم هی می گفتی من میخوام پیش مامان جون بخوابم .  خلاصه تو اتاقت نخوابیدی .منم که دیدم دوست داری پیش مامان جون بخوابی برات رختخواب اوردم تو حال و تو و مامان جون پیش هم خوابیدین.   صبح هم بعد خوردن صبحانه مامان جون گفتن که میخوان برن خونشون و هرچی ما گفتیم حالا امروزو اینجا بمونین گفتن نه .خلاصه از ما اصرار و از مامان جون انکار ....اخه مامان جون تو خونشون یه مرغ خوشگل دارن .برای همین گفتن که باید...
18 ارديبهشت 1390

مهد کودک

سلام پسر قشنگ من امسال تصمیم گرفتم برای مهدکودک ثبت نامت کنم چون هم خودت خیلی دوست داری بری مهد و از پارسال تا حالا کله منو خوردی از بس گفتی من میخوام برم مهد کودک.... من کی میرم مهد کودک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و هم به خاطر اینکه دیگه تو خونه خیلی حوصلت سر میره و همش میخوای وقتت را با کارتون دیدن تلف کنی و از اونجایی که مامانی  از اینکه شما وقتت داره تو خونه با کارای بیهوده تلف میشه عذاب وجدان گرفته  امسال پس از مشورت با بابایی تصمیم گرفتیم اگه خدا بخواد از مهر ماه بری مهد کودک تا هم خودت به ارزوت برسی و چیزای خوب و مفید یاد بگیری و هم مامان بتونه در غیاب شما یه کم از این خونه که مثل با...
13 ارديبهشت 1390

به فرزندمان بیاموزیم

پدر و مادر عزیز :اول به خود و بعد به فرزندتان بیاموزید : فرزند عزیزم!برای داشتن ارامش خاطر در زندگی امروز را با خدا گام بردار و فردا را به او بسپار!    به فرزندتان بگویید:فروتنی به این معنا نیست که انسان حکم پادری را پیدا کند! به فرزندتان بیاموزید:بچگی ناپختگی است و کودک بودن معصومیت است سعی کن کودک بمانی! به فرزندتان بگویید:آرامش حقیقی در ارتباط با خداوند حاصل می شود سعی کن خداوند را به زندگی خود راه بدهی. عزیزم:نصف عمر ادم عصبانی صرف پوزش خواهی می شود! به فرزندتان بگویید:زمانی که بتوانی انچه را که هست چنانکه هست ببینی نه انچنان که باید باشد تنها ان هنگام است که بیدار شده ...
11 ارديبهشت 1390

علایق

سلام پسر گلم     تو این پست میخوام از بعضی علایقت برات بنویسم.(البته علایقت در این سن چون ممکنه بعدا تغییر کنه) رنگ مورد علاقه:آبی غذاهای مورد علاقه:ماکارونی-اسنک - کوکو و البته تاز گیها هم هر وقت میریم بیرون پیتزا میخوای. میوه مورد علاقه:هندونه یعنی عاشق هندونه ای.یعنی فکر کنم اگه بپرسیم هندونه را بیشتر دوست داری یا مامان و بابات را ؟؟؟؟ جواب بدی هندونه را. کارتون های مورد علاقه:برنارد-پت و مت-پلنگ صورتی. (مامانی هم دوست داره) کتاب خیلی دوست داری بخصوص از نوع شعر. ولی مجموعه کتابهای می می نی را خیلی دوست داری. مجموعه کتابهای می می نی قصه های منظومی از بچه میمونی ب...
8 ارديبهشت 1390

فرزند

(جبران خلیل جبران) بحث نوینی در مورد فرزند بیان می کند: فرزندان شما کودکان شما نیستند                     آنان دختران و پسران اشتیاق خود زندگی اند شما واسطه امدن فرزندانتان هستید ولی نه اورنده انان هرچند آنان از شمایند شما می توانید بکوشید که مانند فرزندانتان باشید ولی نخواهید که انان را مانند خود کنید چرا که زندگی واپس نمی گراید و در دیروز نمی ایستد ممکن است سرپناهی برای جسمشان به انان بدهید ولی نه برای روحشان زیرا روح انان در خانه فردا سکنی دارد جایی که حتی در رویاهایتان قادر به دیدنش نیستید ...
8 ارديبهشت 1390